سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۱۳۵: آن را که میسر نشود صبر و قناعت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن را که میسر نشود صبر و قناعت باید که ببندد کمر خدمت و طاعت چون دوست گرفتی چه غم از دشمن خونخوار؟ گو بوق ملامت بزن و کوس شناعت گر خود همه بیداد کند هیچ مگویید تعذیب دلارام به از ذل شفاعت از هر چه تو گویی به قناعت بشکیبم امکان شکیب از تو محالست و قناعت گر نسخه روی تو به بازار برآرند نقاش ببندد در دکان صناعت جان بر کف دست آمده تا روی تو بیند خود شرم نمی آیدش از ننگ بضاعت دریاب دمی صحبت یاری که دگربار چون رفت نیاید به کمند آن دم و ساعت انصاف نباشد که من خسته رنجور پروانه او باشم و او شمع جماعت لیکن چه توان کرد که قوت نتوان کرد با گردش ایام به بازوی شجاعت دل در هوست خون شد و جان در طلبت سوخت با این همه سعدی خجل از ننگ بضاعت سعدی شیرازی