سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۱۳۱: دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوشم آن سنگ دل پریشان داشت یار دل برده دست بر جان داشت دیده در می فشاند در دامن گوییا آستین مرجان داشت اندرونم ز شوق می سوزد ور ننالیدمی چه درمان داشت می نپنداشتم که روز شود تا بدیدم سحر که پایان داشت در باغ بهشت بگشودند باد گویی کلید رضوان داشت غنچه دیدم که از نسیم صبا همچو من دست در گریبان داشت که نه تنها منم ربوده عشق هر گلی بلبلی غزل خوان داشت رازم از پرده برملا افتاد چند شاید به صبر پنهان داشت سعدیا ترک جان بباید گفت که به یک دل دو دوست نتوان داشت سعدی شیرازی