سلطان ولد
مثنوی ولدی
در بیان آنکه همچنانکه تن آب و گل طبیبان دارد، جان ودل را نیز هم طبیبان هستند و ایشان انبیاء و اولیاءاند اطباء میگویند که این بخور و آن مخور تا جسم بی رنج باشد و قوت گیرد و انبیاء و اولیاء میگویند که این بکن و آن مکن تا جان صفا یابد و فربه شود از این رو میفرماید مصطفی علیه السلام العلم علمان علم الابدان و علم الادیان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خلق را دردو چیز فایده است علم ابدان و علم ادیان است علم دینی شفای ارواح است انبیا و اولیا حبیبان اند علم ایشان علاج جان ودل است نی که هر رنج را علاج دگر رنجها را علاج گوناگون لایق هر مزاج دارو ساخت این طبیبان از آن آب و گل اند گویدت این طبیب دوغ مخور گویدت آن بیا دروغ مگو تا ز خلط گناه گردی پاک گویدت این بنوش بادۀ ناب گویدت آن که آب کم خور و نان این بگوید بخور تو داروی کار آن بگوید گذر ز خشم و ز کین این بگوید بخور غذای لطیف تا که رویت چو گل شود خندان آن بگوید که در نماز افزا تا رهی زین جهان چون سجین این بگوید لباس نرم بپوش تا شوی فربه و ز ضعف رهی گوید آن روز و شب مجاهده کن گوید این عیش کن بنقد امروز گوید آن رنج کش که گنج بری فرق بیحد شناس از این تا آن رمز موتوا شنو ز قول رسول نشود حاصل آن بقیل و بقال صوفئی آن بود که ذوق و فرح تن و جان را از آن دو مائده است ملهم هردو علم دیان است علم طبی علاج اشباح است کاندر اصلاح دین و ایمان اند علم طب در دوای آب و گل است هست و هر جسم را مزاج دگر در کتب شرح کرد افلاطون چونکه اسباب رنج را بشناخت وان حبیبان از آن جان و دل اند تا که بلغم نگردد افزون تر رو قناعت گزین حرام مجو تا روی چون فرشته بر افلاک گه پیری که تا شوی کش و شاب تا بکاهد تن و فزاید جان تا رود از گل تو خلط چو خار تا که برها دهد نهالۀ دین بحذر باش از طعام کثیف چون مه چارده شوی تابان کبر را کم کن و نیاز افزا بر شوی چون ملک بعلیین چرب و شیرین خوش است از آن خورونوش رنج بر جسم خویش از چه نهی بعد از آن روی حق مشاهده کن کام ران و زنار صبر مسوز سر فدا کن که بیسری است سری تن نپرورد هر که دارد جان تا نمیری کجا شوی مقبول جوی آن را ز جوع و ترک منال سر زند ز اندرون بگاه ترح سلطان ولد