کسایی مروزی
بیت های پراکنده
بیت ها پراکنده بخش دو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن جهان را بدین جهان مفروش گر سخندانی این سخن بنیوش پیری آغوش بازکرده فراخ تو همی گوش با شکافهٔ غوش ای دریغا که مورد زار مرا ناگهان باز خورد برف ِ وغیش دل شاد دار و پند کسایی نگاه دار یک چشمزد جدا مشو از رطل و از تفاغ ای زدوده سایهٔ تو ز آینهٔ فرهنگ زنگ بر خرد سرهنگ و فخر عالم از فرهنگ و هنگ زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون ز حلق مرغ به ساعت فروچکیدی گِل دل نرم کن به آتش و از بابزن مترس کز تخم مردمانْت برون است پرو بال نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی ناکرده هیچ لعل و همه ساله لعل فام چگونه سازم با او چگونه حرب کنم ضعیف کالبدم من نه کوهم و نه گوم وفاش عاریتی ، عیب و عار او فانی به عیب عاریتی چیز بر ، چرا فَنوم تنی درست و هم قوت بادروزه فرد که به ز منت و بیغار کوثر و تسنیم تیز بودیم و کند گونه شدیم راست بودیم و باشگونه شدیم سرو بودیم چندگاه بلند گوژ گشتیم و چون درونه شدیم نسوز نامرده ، ای شگفتی کار راست با مردگان بگونه شدیم خوب گر سوی ما نگه نکند گو مکن ، شو که ما نمونه شدیم عمر چگونه جهد از دست خلق باد چگونه جهد از بادخَن سروبنان کنده و گلشن خراب لاله ستان خشک و شکسته چمن بسته کف دست و کف پای شوغ پشت فرو خفته چو پشت شمن بار ولایت بنه از گاو خویش بیش بدین شغل میاز و مدن هول تاختن و کینه آختنْش مرا همی گداخته همچون کناغ و تافته تن کسی که سامهٔ جبار آسمان شکند چگونه باشد در روز محشرش سامان چنان مگوی ، ولیکن چنان نمای به خلق که مای از تو بترسد به سند و هند و یمان این گنبد گردان که برآورد بدینسان ... ای منظره و کاخ برآورده به خورشید تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان آسمان آسیای گردان است آسمان آس مان کند هزمان خراس و آخر و خُنبه ببردند نبود از چنگشان بس چیز پنهان می تند گرد سرای و در تو غُنده کنون باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان کوهسار خشینه را به بهار که فرستد لباس حورالعین کسایی مروزی