کسایی مروزی
بیت های پراکنده
بیت ها پراکنده بخش یک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بگشای راز عشق و نهفته مدار عشق از می چه فایده ست به زیر نهنبن آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود میخ آن خیمه ستاک سمن و نسرینا جهان جای به تلخی است ، تهی بهر و پر دخت جز این بود مرا طمع و جز این بودم الچخت جز این داشتم اومید و جز این داشتم الچخت ندانستم از او دور گواژه زندم بخت مردم چو با ستور موافق بود به فعل چون بنگری به چشم خرد سخت بینواست چون که یکی تاج و بَساک ملوک باز یکی کوفتهٔ آسیاست رودکی ، استاد شاعران جهان بود صدیک از وی تویی کسایی ؟ پَرگست ! خاک کف پای رودکی ، نسزی تو هم بشوی کو بشد چه خایی برغست ؟ کوفته را کوفتند و سوخته را سوخت وین تن پیخسته را به قهر بپیخست یکی جامه وین بادروزه ز قوت دگر اینهمه بیشی و برسری است با دل پاک مرا جامهٔ ناپاک رواست بد مر آن را که دل و دیده پلیدست و پلشت باد و گردم نکرد زشتی هیچ با دل من چرا شد ایدون زشت زانکه خویی پلید کرد مرا هر که را خو پلید ، هست پلشت از راستی تو خشم وری دانم بر بام چشم سخت بود آژَخ خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد مرا گفت بگیر این و بزی خرم و دلشاد و گر تنت خراب است بدین آب کن آباد افراز خانه ام ز پی بام و پوشش هر چم به خانه اندر ، سر شاخ و تیر بود لاله به غَنجار ، سرخ کرده همه روی از حسد خوید بر کشید سر از خوید چندین حریر حُلّه که گسترد بر درخت مانا که بر زدند به قُرقوب و شوشتر هزار آوا همی بر گل سراید بسان عاشقان بر روی دلدار ز هول تاختن و کینه آختنش مرا همی گداخته همچون کُناغ تاخته گیر بر آمد ابر پیریت از بن گوش مکن پرواز گرد رود و بِگماز سزد که دو رخ کاریز آب دیده کنی که ریز ریز بخواهدت ریختن کاریز آنچه به پیمانه تو را داده اند با تو نه پیمانه بماند و قفیز کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک با لوس تو کافور کنی دایم مغشوش کسایی مروزی