محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۳۲: باز برخاسته از دشت بلا گرد سپاه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز برخاسته از دشت بلا گرد سپاه آرزو سایه سپه فتنه جنبت کش شاه زده بر قلب سپاهی و دلیل است برین وضع دستارو سراسیمگی پر کلاه کم نگاه است ز بس حوصله اما دارد پادشاهانه نگاهی به دل چند نگاه زان رخ توبه شکن منع نگه ممکن نیست که شود هر نگه آلوده به صدگونه گناه دارد ای اختر تابنده به دور تو جهان روز پر نور دو خورشید و شب تیره دو ماه گر لب و خط بنمائی به خدا میل کنند آهوان چمن قدس به این آب و گیاه زخم ناخورده گذشتم زهم ای سنگین دل در کمان تیر نگاه این همه دارند نگاه صحبت ما و تو پوشیده به از خلق جهان گرچه بر عصمت ما هر دو جهانند گواه ز انتظار تو غلط وعده ام از بیم و امید همه شب دست به سر گوش به در چشم به راه منظر دیدهٔ یعقوب ز حرمان تاریک چهرهٔ یوسف گل چهرهٔ چراغ ته چاه محتشم رشحه ای از لجه رحمت کافی است گر در آیند به محشر دو جهان نامه سیاه محتشم کاشانی