محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۲۱: صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو ضبط تو دید و جست برون از کمند تو ای پای تا به سر چونی قند دلپسند افغان که طعمهٔ مگسانست قند تو دست مرا که ساخته ای زیر دست غیر کوتاه به ز میوهٔ نخل بلند تو چند افکنی در آتش سوزان دل مرا هست این سیاه روز دل من پسند تو ای مادر زمانه ببین کز خلاف عهد با من چه می کند خلف ارجمند تو دل برگرفتی ز تو جانا اگر بدی در سینهٔ من آن دل هجران پسند تو تلخی مکن که خنده نگهداشتن به زور می بارد از لب و دهن نوشخند تو امروز کو که باز بتر بیندت به من بدگوی من که دوش همی داد پند تو چون محتشم بسی ز ندامت بسر زدم دستی که می زدم به عنان سمند تو محتشم کاشانی