محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۱۴: حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او تا به چشمی سوی او بینم به چشمی سوی او میشود صد نکته ام خاطر نشان تا میشود نیم جنبشها تمام از گوشهٔ ابروی او زان شکارافکن همینم بس که مخصوص منست لذت زخم نهانی خوردن از آهوی او چاک دلها محض حرفی بود تا روزی که کرد سر ز جیب ناز بیرون نرگس جادوی او زخم تیر عشق بر ما بود تهمت تا فکند گردش دوران کمان حسن بر بازوی او بی محابا غوطه در دریای آتش خوردن است بی حذر برقع کشیدن ز آفتاب روی او دل ز پهلویش برون خواهد فتاد از اضطراب تن که از ترتیب بزم افتاده در پهلوی او نکهتش در جنبش آرد خفتگان خاک را چون فشاند با دگرد از موی عنبر بوی او گرد آن منظر بگردان یک رهم ای سیل اشک کشته چون بیرون بری یکباره ام از کوی او در جنونم آن چه می بایست واقع شد کنون بخت می باید که زنجیر آرد از گیسوی او محتشم کز دشت و وادی رو به شهر آورد کیست شیر دل دیوانه ای زنجیر خواه از موی او محتشم کاشانی