محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۹۳: سرگرمئی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سرگرمئی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون نوبت زنان از عشق تو آیم به صد غوغا برون چون مرد میدان را زنند از بهر جانبازی صلا سر بر کف و کف بر دهان آیم من شیدا برون دهشت شود نو سلسله چون از صف دیوانگان آشفته خو زنجیر خا ایم من رسوا برون در لشگر عقل و خرد یک مرده صد صف بر درم تا آید از بهر جدل مرد از صف هیجا برون کو آتش در دل که من چون دست در جیب آورم از پرتو گیرائیش آرم ید و بیضا برون صحرای شوری کو کزو چون روی در شهر آمدم صد وحشی اندر پیش پس آیم ازان صحرا برون دریای شوری کو که من کوشم چو در غواصیش آخر به جائی در دهم تا حشر ازان دریا برون خیل بلاصف می کشد میدان دم از خون می زند همت فرس زین می کند من می روم تنها برون دل میل دارد کز هوس دردیگی اندازد مرا کز تن نیاید یک نفس بی آه و واویلا برون تا کی به دریا جا کنم کز خانه جانانه ای دامان استیلاکشان آید به استغنا برون بی قید طفلی خواهم و عشقی که بازی بازیم از خلوت زهدآورد هر دم به غیرتها برون هان محتشم نزدیک شد کز رستخیز عشق تو آری قیامت در نظر نارفته از دنیا برون محتشم کاشانی