محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۷۳: ای ابرویت به وقت اشارت زبان حسن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای ابرویت به وقت اشارت زبان حسن شهرت ده زبان دگر در زمان حسن ز آمد شد خیال تو در شاه راه چشم از یکدگر نمی گسلد کاروان حسن از تیر عشق اهل زمین پر برآورند آرد چو غمزه ات به کشاکش کمان حسن خوبی به غایتی که زلیخا نمی برد در جنب خوبی تو به یوسف گمان حسن چندان نیافریده دل اندر جهان مرا کان بت کند ببردنشان امتحان حسن عالم ز دل تهی شد و آن مه نمی دهد از دلبری هنوز زمانی امان حسن روزی که صدهزار سر از تن بیفکند باشد به جرم بد مددی سرگران حسن چشمت که گرم تربیت مرغ غمزه است شهباز پرور آمده در آشیان حسن جز بهر پیشکاری حسنت جهان نداد پیش از تصرف تو به یوسف جهان حسن میداشت بهر فتنه آخر زمان نگاه آیینه ات زمانه در آیننه دان حسن از نوبهار حسن چه گلها که بشکفد روزی که گرد روی تو گردد خزان حسن تا غارت بهار چمنها کند خزان بادا دعای محتشمت پاسبان حسن محتشم کاشانی