محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۹۵: من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم به رندی سر برآوردم به رسوائی سمر گشتم ز استغنا نمی گشتم به گرد کعبه لیک آخر سگ شوخی شدم از شومی دل در به در گشتم سرم چون گوی می باید فکند از تن به جرم آن که عمری بر سر کوی تو بی حاصل به سر گشتم ز دلدار دگر خواه دوای درد دل جستن که هرچند از تو جستم چارهٔ بیچاره تر گشتم اگر لعل تو جانم برد برکندم ازو دندان وگر عشق تو دینم برد از آن هم نیز برگشتم به زور حسن خودچندان مرا آزار فرمودی که بیزار از جمال خوب رویان دگر گشتم اگر چون محتشم پا از ره عشقت کشم اولی که از پرآهست یک سان به خاک رهگذر گشتم محتشم کاشانی