محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۰۴: یک صبح ببام آی و ز رخ پرده برانداز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یک صبح ببام آی و ز رخ پرده برانداز آوازه به عالم زن و خورشید برانداز زه شد چو کمان تو پی کشتن مردم گوزه ز کمان اجل ایام برانداز بربند به شاهی کمر و طوق غلامی در گردن صد خسرو زرین کمر انداز بهر دل مشتاق مکش تیر ز ترکش نخجیر چنین را به خدنگ دگر انداز دی داشتم ای صید فکن طاقت ازین بیش امروز خدنگ نظر آهسته تر انداز در گفتن راز آن چه زبان محرم آن نیست بر گردن آمد شد و پیک نظر انداز ای زینت بالین رقیبان شده عمری بر من که ز هم می گذرم یک نظر انداز تا غیر بمیرد ز شعف یک شبم از وی پنهان کن و در شهر توهم خبر انداز در بحر هوس کشتی ما محتشم از عشق تا غرق نگردیده تو خود را به در انداز محتشم کاشانی