محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۵۳: دست به دست همچو گل آن بت مست میرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دست به دست همچو گل آن بت مست می رود گر ز پیش نمی روم کار ز دست می رود من به رهش چو بی دلان رفته ز دست و آن پری دست به دوش دیگران سر خوش و مست می رود دل به اراده می دهد جان به کمند زلف او ماهی خون گرفته خود جانب شست می رود من به خیال قامتت می روم از جهان برون شیخ به فکر طوبی از همت پست می رود بار چو بستم از درت مانع رفتنم مشو زان که مسافر از وطن بار چو بست می رود خانه پرست از ریا رفت و به کعبه کرد جا کعبهٔ ماست هر کجا باده پرست می رود گیسوی حور اگر بود دام فسون ز قید آن مرغ که جست می پرد صید که رست میرود کلک زبان محتشم در صفت تو ای صنم هر سخنی که زد رقم دست به دست می رود محتشم کاشانی