محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۴۵: دی ز شوخی بر من آن توسن دوانیدن چه بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دی ز شوخی بر من آن توسن دوانیدن چه بود نارسیده بر سر من باز گردیدن چه بود تشنه ای را کز تمنا عاقبت میسوختی آب از بازیچه اش بر لب رسانیدن چه بود خسته ای را کز جفا می کردی آخر قصد جان در علاجش اول آن مقدار کوشیدن چه بود گر دلت نشکفته بود از گریهٔ پردرد من سر فرو بردن چو گل در جیب و خندیدن چه بود گرنه مرگ من به کام دشمنان می خواستی بهر قتلم با رقیب آن مصلحت دیدن چه بود ور نبودت ننگ و عار از کشتن من بعد قتل آن تاسف خوردن و انگشت خائیدن چه بود محتشم ای گشته در عالم بدین داری علم بعد چندین ساله زهد این بت پرستیدن چه بود محتشم کاشانی