محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۶۵: نخواهم از جمال عالم آشوبت نقاب افتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نخواهم از جمال عالم آشوبت نقاب افتد که من دیوانه گردم بازو خلقی در عذاب افتد ز بس لطف من و اندام زیبایت عجب دارم که دیبا گر بپوشی سایه ات بر آفتاب افتد اگر در خواب بینم پیرهن را بر تنت پیچان تنم از رشگ آن بر بستر اندر پیچ و تاب افتد غنود آن نرگس و شد بر طرف غوغا ز هر گوشه ز بد مستی که بزم آراید و ناگه به خواب افتد چسان پنهان کنم از همنشینان مهر مه روئی که چون نامش برآید جان من در اضطراب افتد ز هجر افتادم از دریوزه وصلش چو گمراهی که جوید آب و با چندین مشقت در سراب افتد ندارد محتشم تاب نظر هنگام لطف او معاذالله اگر بر من نگاهش از عتاب افتد محتشم کاشانی