محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۹: آن چه هر شب بگذرد از چرخ فریاد منست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن چه هر شب بگذرد از چرخ فریاد منست و آن چه آن مه را به خاطر نگذرد یاد منست آن چه بر من کارها را سخت می سازد مدام بی ثباتی های صبر سست بنیاد منست عشق می گوید ز من قصر بلا عالی بناست هجر می گوید بلی اما بامداد منست می گریزد صید از صیاد یارب از چه رو دایم از من می گریزد آن که صیاد منست من ز در بیرون و اهل بزم اندر پیچ و تاب کان پری را چشم بر در گوش برداد منست امشبم محروم ازو اما بسی شادم که غیر این گمان دارد که او در وحدت آباد منست از شعف هر دم که نظم محتشم سنجید و گفت آن که خواهد گور خسرو کند فرهاد منست محتشم کاشانی