محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۲: حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است که حیا این همه آتش به گلت در زده است زده جام غضب آن غمزه مگر غمزده ای طاق ابروی تو را گفته و ساغر زده است شعلهٔ شمع جمالت شده برهم زده آه مرغ روح که به پیرامن آن پرزده است خونت از غیرت اشک که به جوش است که باز گل تبخاله ز شیرین رطبت سرزده است می گذشتی وز میغ مژه خون می بارید که به حیران شده ای چشم تو خنجر زده است جیب جانش ز من اندر خطر است آن که چنین دامن سعی به راه طلبت بر زده است حاجبت کرده کمان زه مگر از کم حذری داد جرات زده ای قصر تو را در زده است خوش حریفیست که در وادی عشقت همه جا خیمه با محتشم از لاف برابر زده است محتشم کاشانی