محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶۲: زخم جفای یار که بر سینه مرهم است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زخم جفای یار که بر سینه مرهم است از بخت من زیاده و از لطف او کم است کودک دل است و دو و لعب دوست لیک در قید اختلاط ز قید معلم است پنهان گلی شکفته درین بزم کان نگار خود را شکفته دارد و بسیار درهم است شد مست و از تواضع بی اختیار او در بزم شد عیان که نهان با که همدمست ترسم برات لطف گدائی رسد به مهر کان لعل خاتمیست که در دست خاتمست از گریه های هجر شکست بنای جان موقوف یک نم دیگر از چشم پر نمست هر صبح دم من و سر کوی بتان بلی شغلی است این که بر همهٔ کاری مقدم است با این خصایل ملکی بر خلاف رسم باید که سجدهٔ تو کند هر که آدم است با غم که جان در آرزوی خیر باد اوست گفتار محتشم همه دم خیر مقدم است محتشم کاشانی