محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۹: خیالش را به نوعی انس در جان من است امشب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خیالش را به نوعی انس در جان من است امشب که با این نیم جانیها دو جانم در تنست امشب به صحبت هر که را خواند نهان آرد به قتل آخر مرا هم خوانده گویا نبوت قتل منست امشب به کف شمشیر و رد سر باده چند اغیار را جوئی مرا هم هست جانی کز غرض خونخوردنست امشب ز بدمستی به مجلس دستم اندر گردن افکندی اگر من جان برم صدخونت اندر گردنست امشب سری کز باده بودی بر سر دوش سرافرازان به هشیاری من افتاده را در دامنست امشب سرم کوبند اگر چون زر بهم باشد به مهر او که دل اسرار آن طرف عیار مخزنست امشب ز بزم دوست محروم از زبان خود شدم اما چه ها دربارهٔ من بر زبان دشمن است امشب از آن خلعت که بر قد رقیب از لطف میدوزی هزارم سوزن الماس در پیراهن است امشب دمی بر محتشم پیما می دیدار ای ساقی که ذوقش جرعه خواه از باده مردافکن است امشب محتشم کاشانی