محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۴: جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا بگذار ای طبیب زمانی باو مرا زین تب چنان ره نفسم تنگ شد که هیچ جز آب تیغ او نرود در گلو مرا آن بلبلم که جلوهٔ آتش گل من است در دام آرزو نکشد رنگ و بو مرا از طره دو تا به دو زنجیر بسته است چون شیر وحشی آن بت زنجیر مو مرا خوی بد است مائدهٔ حسن را نمک زین جاست حرص دیدن آن تندخو مرا ذرات من ز مهر تو خالی نمی شوند گر ذره ذره میکنی ای فتنه جو مرا در عاشقی مرا چه گنه کافریدگار خود آفریده عاشق روی نکو مرا اقبال محتشم که چو طبعش بلند بود افراخت سر به سجدهٔ آن خاک کو مرا تا آمدم به سجدهٔ سلمان جابری ناید به کس دگر سر همت فرو مرا محتشم کاشانی