محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۱: روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا چند روزی که به سودای تو جان می دادم حاصل از زندگی خویش همان بود مرا یادباد آن که به خلوتگه وصلت شب و روز دل سرا پردهٔ صد راز نهان بود مرا یادباد آن که چو آغاز سخن می کردی با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا یاد باد آن که چو می شد سرت از باده گران دوش منت کش آن بار گران بود مرا یاد باد آن که به بالین تو شبهای دراز پاسبان مردم چشم نگران بود مرا یاد باد آن که دمی گر ز درت می رفتم محتشم پیش سگان تو ضمان بود مرا محتشم کاشانی