امام غزالی
رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۶۳ - پیدا کردن آن که نیت در اختیار نیاید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدان که مرد سلیم دل چون بشنود که در هر مباحی نیتی ممکن است، باشد که به دل یا به زبان گوید که نیت کردم که نکاح کنم برای خدای یا نان خورم برای خدای یا درس کنم یا مجلس برای خدای، و پندارد که این نیت بود. این یا حدیث زبان بود یا حدیث نفس که نیت کششی و میلی باشد که در دل پدید آید که آن مرد را در کار دارد چون متقاضی که الحاح کند تا تن به اجابت آن برخیزد و آن کار بکند. و این آن وقت پیدا آید که غرض پدیدار آید و غالب شود، چون این متقاضی نباشد نیت به حدیث چنان بود که کسی سیر بود گوید نیت کردم که گرسنه باشم یا از کسی فارغ بود گوید که وی را دوست دارم و این محال بود. همچنین کسی که شهوت وی را فرا صحبت دارد گوید نیت کردم که صحبت برای فرزند کنم بیهوده بود و چون باعث وی بر عقد شهوت بود گوید نیت کردم که عقد برای سنت کنم این بیهوده بود، بلکه باید که اول ایمان به شرع قوی باشد. آنگاه در اخبار آمده است که در ثواب نکاح به سبب فرزند تامل کند تا حرص آن ثواب در باطن وی حرکت کند چنان که وی را فرا نکاح دارد. آنگاه این خود نیت بود بی آن که وی بگوید و هرکه حرص فرمانبرداری وی را بر پای انگیخت تا در نماز ایستاد این خود نیت بود. به زبان گفتن که نیت کردم بیهوده بود. چنان که گرسنه گوید که نان خورم برای گرسنگی بیهوده بود که چون گرسنه بود خود خوردن برای آن باشد ناچار و هرجای که حظ نفس پدید آید نیت آخرت دشخوار فراز آید، مگر که کنار آخرت بر جمله غالب افتاده باشد. پس مقصود آن است که نیت آن است که به دست تو نیست. که نیت خواسته است که فراکار دارد و کار تو به قدرت تو هست تا اگر خواهی بکنی و اگر خواهی نکنی. اما خواست تو به دست تو نیست تا اگر خواهی خواهی و اگر نخواهی نخواهی، بل خواست باشد که آفریند و باشد که نیافریند و سبب پدید آمدن وی آن بود که تو را اعتقاد افتد که غرض تو در این جهان یا در آن جهان در کاری بسته است تا باشد که خواهان آن گردی و کسی که این اسرار ندانست فواید بسیار طاعت دست بدارد که نیت حاضر نیاید. ابن سیرین بر جنازه حسن بصری نماز نکرد و گفت، «نیت نمی یابم». سفیان ثوری را گفتند، «بر جنازه حماد بن سلیمان نماز نکنی و از علمای کوفه بود؟» گفت، «اگر نیت بود کردمی». و کسی از طاووس دعا خواست. گفت، «تا نیت فراز آید». و چون از وی روایت حدیث خواستندی بودی که نکردی و وقت بودی که ناگاه روایت کردی و گفتی در انتظار نیت باشم تا فراز آید. و یکی می گفت ماهی است تا در آنم که نیت درست کنم در عیادت فلان بیمار، هنوز نشده است. و در جمله تا حرص دین بر کسی غالب نبود، وی را در هر خیری نیت فراز نیاید، بلکه در فرایض نیز به جهد فراز آید و باشد که تا از آتش دوزخ بازنیندیشد و خویشتن را بدان نترساند فراز نیاید. و چون کسی این حقایق بدانست، باشد که فضایل بگذارد و به مباحات شود که در مباح نیت یابد. چنان که کسی در قصاص نیت یابد و در عفو نیابد قصاص در حق وی فاضلتر باشد. و باشد که نیت نماز شب نیابد و نیت خواب یابد تا بامداد پگاه برخیزد، خوای وی را فاضلتر، بلکه اگر از عبادت ملول شود و داند که اگر ساعتی با اهل خویش تفرج کند یا با کسی حدیث و طیبت کند نشاط وی بازآید، آن طیبت وی را فاضلتر از این عبادت با ملال. ابوالدردا می گوید، «من گاه گاه خویشتن را به لهو آسایش دهم تا نشاط حق بازآید». علی (ع) می گوید، «چون دل را بر دوام به کره فرا کاری داری نابینا شود». و این همچنان بود که طبیب باشد که بیمار را گوشت دهد، اگرچه محرور بود، تا قوت وی باز آید و طاقت دارو دارد و کسی در صف قتال به هزیمت شود تا خصم از پس او برود و آنگاه ناگاه برگردد و بر وی زند. و استادان چنین حیلتها بسیار کنند. در راه دین همه جنگ و مناظره است با نفس و با شیطان و به تلطف و به حیلت حاجت آید و آن نزدیک بزرگان دین پسندیده آید، اگرچه علمای ناقص راه بدان نبرند. امام غزالی