امام غزالی
رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۵۴ - آفات مال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
و آفات وی به بعضی در دنیاست و بعضی در دین اما دینی سه نوع است: نوع اول آن که راه معصیت و فسق و بعضی بر وی آسان کند. و شهوات اندر باطن آدمی متقاضی معاصی است، ولکن عجز یکی از اسباب عصمت است. چون قدرت پدید آید، اگر در معصیت افتد، هلاک شود و اگر صبر کند صبر با قدرت دشوارتر بود. نوع دوم آن که اگر مرد اندر دین قوی باشد و از معصیت خویشتن نگاه تواند داشت از تنعم اندر مباحات نگاه نتواند داشت و هرکه را این توانایی باشد که با قدرت توانگری نان جوین خورد و جامه درشت پوشد چنان که سلیمان (ع) همی کرد اندر مملکت و فرمان روایی که از کسب دست به اندک طعام مختصر و جامه درشت قانع بود. و این کس چون در تنعم افتاد و تن بر آن راست ایستاد و عادت فرا تنعم کرد از آن صبر نتوان کرد و دنیا بهشت وی شود و مرگ را کاره باشد. و همیشه اسباب تنعم از حلال به دست نتواند آورد و از شبهات به دست آوردن گیرد و بی قوت سلطان به دست نتواند آورد، اندر مداهنت و ریا و نفاق و خیانت سلاطین افتد. چون به ایشان نزدیک شود اندر خطر قصد و کراهیت ایشان افتد. و چون مقرب گردد، مر او را حسد کنند و دشمنان پدید آیند که قصد وی کنند و برنجانند و وی نیز در مکافات آن ایستد و به عداوت برخیزد و منافست و محاسدت پدید آید. و این اخلاق سبب همه معصیتهاست که دروغ و غیبت و بدخواستن خلق و جمله معاصی دل و زبان از آن پدید آید و معنی دوستی دنیا که سر همه گناهان است این است که این همه شاخه ها فروع وی است و این نه یک آفت است و نه ده و نه صد بلکه خود اندر عدد نیاید که این هاویه است که قعر آن پیدا نیست، چنان که هاویه دوزخ که برای این قوم آفریده اند. نوع سوم و از این هیچ کس خلاص نیابد الا من عصمه الله آن که اگر معصیت نکند و تنعم نکند و از شبهات دور باشد و راه ورع نگاه دارد تا از حلال ستاند و به حق بنهد، آخر به نگاهداشت آن دلمشغول بود و آن دلمشغولی او را از ذکر خدای سبحانه و تعالی و از فکر در جلال و عظمت حق سبحانه و تعالی بازدارد که سر و لباب همه عبادات آن است که ذکر حق تعالی بر وی غالب شود چنان که انس به وی گیرد و از هرچه جز وی است مستغنی شود و این دلی فارغ خواهد که به هیچ چیز دیگر مشغول نبود. و مالدار اگر ضیاع دارد، بیشتر اوقات اندر فکر عمارت و خصومت شرکا و گزاردن خراج و محاسبت برزیگران باشد و اگر تجارت دارد اندر خصونت انباز و تقصیر وی و تدبیر سفر و معاملتی طلب کردن که سود آن بسیار بود، همیشه در این و مثل این مشغول بود و اگر گوسفند و دیگر چهارپای دارد همین سبیل بود. و هیچ مال بی مشغله تر از آن نبود که به مثل گنجی دارد اندر زیر زمین و به قدر حاجت خرج می کند. همیشه به نگاهداشتن آن و بیم آن که کسی نبرد و طمع کند یا بداند مشغول باید بود. و وادیهای اندیشه اهل دنیا را نهایت نبود و هرکه خواهد که با دنیا باشد و فارغ بود همچنان باشد که کسی خواهد که درآب شود و تر نشود و این ممکن نشود. این است فواید و آفات مال. چون زیرکان در این نگاه کردند بدانستند که قدر کفایت از وی تریاق است و زیادت آن همه زهر است و رسول (ص) اهل بیت خویش را قدر کفایت خواست و گفت، «هرکه از کفایت زیادت فرا گرفت هلاک خویش همی گیرد و نمی داند، اما بیکبار برانداختن تا هیچ نماند و به حاجت خویش دلمشغول باشد این مکروه است و نشاید در شرع چنان که حق تعالی گفت، «و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا». امام غزالی