حکیم نظامی گنجوی
مخزن الاسرار
بخش ۴۹ - داستان ملکزاده جوان با دشمنان پیر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قصد شنیدم که در اقصای مرو بود ملکزاده جوانی چو سرو مضطرب از دولتیان دیار ملک بر او شیفته چون روزگار تازگیش را کهنان در ستیز پر خطر او زان خطر نیم خیز یک شب ازان فتنه پر اندیشه خفت دید که پیریش در آن خواب گفت کای مه نو برج کهن را بکن وای گل نو شاخ کهن را بزن تا به تو بر ملک مقرر شود عیش تو از خوی تو خوشتر شود شه چو سر از خواب گرانبر گرفت آندو سه تن را ز میان برگرفت تازه بنا کرد و کهن درنوشت ملک بر آن تازه ملک تازه گشت رخنه کن ملک سرافکنده به لشگر بد عهد پراکنده به سر نکشد شاخ تو از سرو بن تا نزنی گردن شاخ کهن تا نشود بسته لب جویبار پنجه دعوی نگشاید چنار تا نکنی رهگذر چشمه پاک آب نزاید ز دل و چشم خاک با تو برون از تو برون پروریست گوش ترا نیک نصیحت گریست یک نفس آن تیغ برآر از غلاف چند غلافش کنی ای بر خلاف آن نفس از حقه این خاک نیست این حق آن هم نفس پاک نیست پیش چنین کس همگی پیش کش نام کرم بر همه خویش کش دولتیان کاب و درم یافتند دولت باقی ز کرم یافتند تخم کرم کشت سلامت بود چون برسد برگ قیامت بود یارت ازان گنج که احسان تست نقد نظامی سره کن کان تست حکیم نظامی گنجوی