حکیم نظامی گنجوی
مخزن الاسرار
بخش ۳۹ - داستان عیسی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پای مسیحا که جهان می نبشت بر سر بازارچه ای میگذشت گرگ سگی بر گذر افتاده دید یوسفش از چه بدر افتاده دید بر سر آن جیفه گروهی نظار بر صفت کرکس مردار خوار گفت یکی وحشت این در دماغ تیرگی آرد چو نفس در چراغ وان دگری گفت نه بس حاصلست کوری چشمست و بلای دلست هر کس ازان پرده نوائی نمود بر سر آن جیفه جفائی نمود چون به سخن نوبت عیسی رسید عیب رها کرد و به معنی رسید گفت ز نقشی که در ایوان اوست در بسپیدی نه چو دندان اوست وان دو سه تن کرده ز بیم و امید زان صدف سوخته دندان سپید عیب کسان منگر و احسان خویش دیده فرو کن به گریبان خویش آینه روزی که بگیری به دست خود شکن آنروز مشو خودپرست خویشتن آرای مشو چون بهار تا نکند در تو طمع روزگار جامه عیب تو تنگ رشته اند زان بتو نه پرده فروهشته اند چیست درین حلقه انگشتری کان نبود طوق تو چون بنگری گر نه سگی طوق ثریا مکش گر نه خری بار مسیحا مکش کیست فلک پیر شده بیوه چیست جهان دود زده میوهٔ جمله دنیا ز کهن تا به نو چون گذرندست نیرزد دو جو انده دنیا مخور ای خواجه خیز ور تو خوری بخش نظامی بریز حکیم نظامی گنجوی