ادیب صابر ترمذی
قصاید
شمارهٔ ۱۳: ای لعل فتنه بر لب چون ناردان تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای لعل فتنه بر لب چون ناردان تو اشکم ز حسرت تو چو در دهان تو از فربهی و لاغری رنج و صبر من نسبت همی کنند سرین و میان تو بیگانه وار می کنی از مهر من کنار من مانده در میان غم بی کران تو هستی به چهره حور بهشتی و روزگار آرد به بزم خسرو عزت نشان تو ای جودپروری که در آفاق جود و بذل مقصور گشت بر کف گوهر فشان تو چرخ رفیع قدر نیابد به جست و جوی یک آستان رفیع تر از آستان تو دهر قدیم ذات نبیند به جد و جهد یک خاندان قدیم تر از خاندان تو پیش از وجود نیک و بد از کار نیک و بد آگه شود به ذهن دل کاردان تو پیری ز ذات خویش برون برد روزگار چون برفراخت رایت بخت جوان تو شاها منم که چرخ به تایید تو مرا کرد از برای کسب شرف، مدح خوان تو راحت فزای گشت چو رخسار حور عین اشعار من به مجلس همچون جنان تو تا بر سبیل فایده خوانند سرکشان اخبار مکرمات تو در داستان تو از دولت موافق و اقبال جاه تو بادا مکان عز و شرف در مکان تو ادیب صابر ترمذی