حکیم نظامی گنجوی
لیلی و مجنون
بخش ۲۳ - عتاب کردن مجنون با نوفل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مجنون چو شنید بوی آزرم کرد از سر کین کمیت را گرم بانوفل تیغ زن برآشفت کی از تو رسیده جفت با جفت! احسنت زهی امیدواری به زین نبود تمام کاری این بود بلندی کلاهت؟ شمشیر کشیدن سپاهت؟ این بود حساب زورمندیت؟ وین بود فسون دیو بندیت؟ جولان زدن سمندت این بود؟ انداختن کمندت این بود؟ رایت که خلاف رای من کرد نیکو هنری به جای من کرد آن دوست که بد سلام دشمن کردیش کنون تمام دشمن وان در که بد از وفا پرستی بر من به هزار قفل بستی از یاری تو بریدم ای یار بردی زه کار من زهی کار بس رشته که بگسلد زیاری بس قایم کافتد از سواری بس تیر شبان که در تک افتاد بر گرگ فکند و بر سگ افتاد گرچه کرمت بلند نامست در عهده عهد ناتمامست نوفل سپر افکنان ز حربش بنواخت به رفقهای چربش کز بی مددی و بی سپاهی کردم به فریب صلح خواهی اکنون که به جای خود رسیدم نز تیغ برنده خو بریدم لشگر ز قبیله ها بخوانم پولاد به سنگ درنشانم ننشینم تا به زخم شمشیر این یاوه ز بام ناورم زیر وآنگه ز مدینه تا به بغداد در جمع سپاه کس فرستاد در جستن کین ز هر دیاری لشگر طلبید روزگاری آورد به هم سپاهی انبوه پس پره کشید کوه تا کوه حکیم نظامی گنجوی