حکیم نظامی گنجوی
خردنامه
بخش ۲۷ - گفتار اسکندر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو ختم سخن قرعه بر شاه زد سخن سکهٔ قدر بر ماه زد سکندر که خورشید آفاق بود به روشن دلی در جهان طاق بود از آن روشنی بود کان روشنان برو انجمن ساختند آنچنان چو زیرک بود شاه آموزگار همه زیرکان آرد آن روزگار چو شه گفت آن زیرکان گوش کرد جداگانه هر جام را نوش کرد بر آن فیلسوفان مشکل گشای بسی آفرین تازه کرد از خدای پس آنگاه گفت ای هنر پروران بسی کردم اندیشه در اختران برآنم که اینصورت از خود نرست نگارنده ای بودشان از نخست نگارنده دانم که هست از درون نگاریدنش را ندانم که چون ز چونکرد او گر بدانستمی همان کو کند من توانستمی هر آن صورتی کاید اندر ضمیر توان کردنش در عمل ناگزیر چو ما لوح خلقت ندانیم خواند تجس در او چون توانیم راند شما کاسمان را ورق خوانده اید سخن بین که چون مختلف رانده اید از این بیش گفتن نباشد پسند که نقش جهان نیست بی نقش بند حکیم نظامی گنجوی