قطران تبریزی
قصیده ها
شمارهٔ ۱۳۹ - فی المدیحه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ایکام دل دوست و بلای دل دشمن روزه شد و دیمه شد و عید آمد و بهمن رسم اندر پیغمبر و بهمن تو بجای آر هم سیرت پیغمبر و هم سیرت بهمن بر سیرت آن هستی و بر کرده او نیز بر سیرت این باش و بر آن کرده همی تن از خصم میندیش و درافکن بقدح می وز می برخان رنگ گلسرخ بیفکن از شادی و از سور مپرداز بکاری تا آنکه بپردازد بدخواه بشیون گردون ز زمین دور کند گردن آن پست کز کام و هوای تو بگرداند گردن آنکس که ز دل خرمن تو سوخته خواهد هم سوخته دل گردد و هم سوخته خرمن بی کام تو یک مرد خراسان بقضا شد یکره نتوانست گشاد از همه ارمن با کام تو صد مرد خراسانی هر سال دراعه بکردند پی فتح ملون بدخواه تو فن دارد و تو فر خداوند با فر خداوند فنا زاید از آن فن خواهد که عدو از تو برد سود بچاره کی کوه هماون بتوان سود بهاون نتوان ستد از شیر بروباه نیستان نتوان ستد از باز بدراج نشیمن شاها بمثل دولت تو زرین جام است جامی است بلورین بمثل دولت دشمن چون بشکند آن زرگر از آن به کندش باز چون بشکند این دیوش نتواند بستن دولت بتو آرام کند ملک بدولت همچون بخرد جان کند آرام و بجان تن چونانکه ز گلشن تو سوی میدان آئی از میدان دشمنت نیاید سوی گلشن گر خصم تو آن چهره رخشانت ببیند بر دیده او تیره شود عالم روشن با مهر تو گردد بمثل ارزن چون کوه با کین تو گردد بمثل کوه چو ارزن نز خصم تو فتح آید و نز حاسد تو سعد نی مرده شود زنده و نی مرد شود زن چندانت بقا باد بشاهی و بشادی کاتش نشود آب و نگردد شبه آهن قطران تبریزی