علی شیر نوایی
غزل ها
شمارهٔ ۴۹ - در طور خواجه: ما هم از بزم صبوح آمد برون مست خراب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما هم از بزم صبوح آمد برون مست خراب جلوه گر افتاد و حیران چون ز مشرق آفتاب رفت اهل انجمن هر سوی چون انجم فرو چشمشان شد صبحدم چون چشم نرگس مست خواب او مرا چون دید سرمستانه کرده عربده کرد با صد قهر لطف آمیز این نوعم خطاب کای تو از ناقابلی مردود بزم خاص ما بلکه از بی طالعی افتاده در هجرت عذاب جای آن دارد که بر فرق تو رانم تیغ قتل تا که از خونت همه روی زمین گردد خضاب در چنین صبحی که بود احباب با ما باده نوش تو شده غایب مگر زین بزم بودت اجتناب من نهاده با هزاران لرزه عارض بر زمین بر زبانم صد سخن اما که را حد جواب؟ دید چون وقتم دگرگون گشت و حال از دست رفت خنده زد وانگه ز ساقی جست یک جام شراب گفت ای فانی بگیر این می ز دست ما بنوش چونکه نوشیدم سوی ملک عدم کردم شتاب علی شیر نوایی