علی شیر نوایی
غزل ها
شمارهٔ ۴۰: دل چو آید از فروغ برق آن عارض به تاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل چو آید از فروغ برق آن عارض به تاب سوی خورشید آورد رو چون به سایه ز آفتاب دل چو در گلشن فتاد از کوی او شد مضطرب بر زمین خشک ز آنسان کوفتد ماهی ز آب از خیال طره وی می طپم در بیخودی چون کسی کز خواب آشفته جهد هر دم ز خواب جانب هر کس کنی تعجیل الا سوی من گر چه باشد عمر را با هر کسی یکسان شتاب پاره کن دل را که نقش آن عذار آید برون گل کشاده به بود گر غنچه باشد در نقاب حلقه های زلفت از عارض همی تابند سر مثل اهل کفر کز ایمان نمایند اجتناب قطره خوی بر لبت بیش آردم در دل طرب مزج آب آری فزون سازد نشاط اندر شراب ساقی از جام لبالب زایلم کن هوش از آنک به که هم مست خراب افتم درین دیر خراب گر همی خواهی که هر دم معنی ای رو آردت فانیا از خاک پای اهل معنی رو متاب علی شیر نوایی