حکیم نظامی گنجوی
هفت پیکر
بخش ۲۴ - خواستن بهرام دختر شاهان هفت اقلیم را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شه به ناز و نشاط شد مشغول کز ده و گیر گشته بود ملول کار هریک چنانکه بود به ساخت پس به تدبیر کار خود پرداخت به فراغت به کام دل بنشست دشمنان زیر پای و می در دست یادش آمد حدیث آن استاد کان صفت کرده بود پیشین یاد وان سراچه که هفت پیکر بود بلکه ار تنگ هفت کشور بود مهر آن دختران حور سرشت در دلش تخم مهربانی کشت کورش آنگه ز هفت جوش نشست کامد آن هفت کیمیاش به دست اولین دختر از نژاد کیان بود لیکن پدر شده ز میان خواستش با هزار خواسته بیش گوهری یافت هم ز گوهر خویش پس به خاقان روانه کرد برید برخی از مهر و برخی از تهدید دخترش خواست با خزانه و تاج بر سر هردو هفت ساله خراج داد خاقان خراج و دختر و چیز حمل دینار و گنج گوهر نیز وانگهی ترکتاز کرد به روم در فکند آتشی دران بر و بوم قیصر از بیم بر نزد نفسی دخترش داد و عذر خواست بسی کس فرستاد سوی مغرب شاه با زر مغربی و افسر و گاه دخت او نیز در کنار آورد زیرکی بین که چو به کار آورد چون سهی سرو برد ازان بستان رفت از آنجا به ملک هندستان دختر رای را به عقل و به رای خواست و آورد کام خویش به جای قاصدش رفت و خواست از خوارزم دختر خوب روی در خور بزم همچنان نامه کرد بر سقلاب خواست زیبا رخی چو قطره آب چون ز کشور خدای هفت اقلیم هفت لعبت ستد چو در یتیم از جهان دل به شادمانی داد داد عیش خوش و جوانی داد حکیم نظامی گنجوی