مجیرالدین بیلقانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲: دل سپر بفگند چون درد ترا درمان نداشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل سپر بفگند چون درد ترا درمان نداشت عقل پی گم کرد چون گوی ترا میدان نداشت صبر می زد لاف چون طوفان غم بالا گرفت عاجزی شد زانکه کشتی در خور طوفان نداشت شحنه عشق تو تا سر حد جان آتش بزد بیشتر می شد ولیکن بیشتر فرمان نداشت غم نمی بایست دل را وین به اقبال تو بود وانکه می بایست یعنی صبر یک جوزان نداشت گوی زرد حسنت ولی ننهاد پای اندر رکاب زانکه اندر هفت کشور جای یک چوگان نداشت خون دل خوردی و بروی لب همی خایم که او جان چرا پیشت به دندان مزد در دندان نداشت ماند جانی با مجیر از وی به عیدی کن قبول کو به از جان از برای عید تو قربان نداشت مجیرالدین بیلقانی