مجیرالدین بیلقانی
قصیده ها
شمارهٔ ۸۱: بدیدند مه، ساقیا می چه داری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدیدند مه، ساقیا می چه داری که آمد گه عشرت و میگساری بکردیم سی روز آن میهمان را بانواع خدمت بسی جان سپاری سبک دل شدیم از فراقش بیا تا گران ساغری چند بر من شماری ز رشگ وشاقان خسرو مه نو رخ افروز چون لعبت قندهاری بدین نقره خنگ فلک می نماید به نظارگان لعب چابک سواری ز چوگان خسرو حسد برد از آن شد بدین زردی و خشکی و این نزاری ازین قلعه قلعی هفت طارم چو از لشکر شب هوا گشت تاری مسیح آمد و روح قدسی خدمت رکابش گرفته به فرمان باری ز جنات فردوس اطباق رحمت بیاورد با او خضر کرده یاری خضر جام جمشید پر آب حیوان فرستاد بر عادت دوستداری که تا شه کند نوش و جاوید ماند چو در وقت افطار سازد نهاری قزل ارسلان خسرو ملک پرور که شد ختم بر نام او شهریاری مجیرالدین بیلقانی