حکیم نظامی گنجوی
خسرو و شیرین
بخش ۱۷ - به خواب دیدن خسرو نیای خویش انوشیروان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو آمد زلف شب در عطر سائی به تاریکی فرو شد روشنائی برون آمد ز پرده سحر سازی شش اندازی بجای شیشه بازی به طاعت خانه شد خسرو کمر بست نیایش کرد یزدان را و بنشست به برخورداری آمد خواب نوشین که بر ناخورده بود از خواب دوشین نیای خویشتن را دید در خواب که گفت ای تازه خورشید جهان تاب اگر شد چار مولای عزیزت بشارت می دهم بر چار چیزت یکی چون ترشی آن غوره خوردی چو غوره زان ترشروئی نکردی دلارامی تو را در بر نشیند کزو شیرین تری دوران نبیند دوم چون مرکبت را پی بریدند وزان بر خاطرت گردی ندیدند به شبرنگی رسی شبدیز نامش که صرصر درنیابد گردگامش سیم چون شه به دهقان داد تختت وزان تندی نشد شوریده بختت به دست آری چنان شاهانه تختی که باشد راست چون زرین درختی چهارم چون صبوری کردی آغاز در آن پرده که مطرب گشت بی ساز نوا سازی دهندت باربد نام که بر یادش گوارد زهر در جام به جای سنگ خواهی یافتن زر به جای چار مهره چار گوهر ملک زاده چو گشت از خواب بیدار پرستش کرد یزدان را دگر بار زبان را روز و شب خاموش می داشت نمودار نیارا گوش می داشت همه شب با خردمندان نخفتی حکایت باز پرسیدی و گفتی حکیم نظامی گنجوی