ابوالقاسم فردوسی
پادشاهی فرخ زاد
پادشاهی فرخ زاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز جهرم فرخ زاد راخواندند بران تخت شاهیش بنشاندند چو برتخت بنشست و کرد آفرین ز نیکی دهش بر جهان آفرین منم گفت فرزند شاهنشهان نخواهم جز از ایمنی در جهان ز گیتی هرآنکس که جوید گزند چو من شاه باشم نگردد بلند هر آنکس که جوید به دل راستی نیارد به کار اندرون کاستی بدارمش چون جان پاک ارجمند نجویم ابر بی گزندان گزند چو یک ماه بگذشت بر تخت اوی بخاک اندر آمد سر و بخت اوی همین بودش از روز و آرام بهر یکی بنده در می برآمیخت زهر بخورد و یکی هفته زان پس بزیست هرآنکس که بشنید بروی گریست همی پادشاهی به پایان رسید ز هر سو همی دشمن آمد پدید چنین است کردار گردنده دهر نگه کن کزو چند یابی تو بهر بخور هرچ داری به فردا مپای که فردا مگر دیگر آیدش رای ستاند ز تو دیگری را دهد جهان خوانیش بی گمان بر جهد بخور هرچ داری فزونی بده تو رنجیده ای بهر دشمن منه هرآنگه که روز تو اندر گذشت نهاده همه باد گردد به دشت ابوالقاسم فردوسی