محمد بن منور
فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۷۶
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هم در آن وقت کی شیخ بنشابور بود روزی بگورستان حیره می رفت چون بسر خاک مشایخ رسید جمعی را دید آنجا کی خمر می خوردند و چیزی می زدند. صوفیان در اضطراب آمدند، خواستند کی ایشان را احتساب کنند و برنجانند، شیخ مانع شد. چون نزدیک ایشان رسید گفت: خداوند چنانک درین جهان خوش دل می باشید، در آن جهان نیز خوش دلتان داراد. جماعت برخاستند و جمله در پای شیخ افتادند و خمرها را بریختند و توبه کردند و از یک نظر شیخ از نیک مردان شدند. محمد بن منور