محمد بن منور
فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۴۰
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آورده اند کی روزی شیخ به گرمابه شد در نشابور، خواجه امام بومحمد جوینی به سلام شیخ آمد بخانقاه، گفتند شیخ به حمام است، او نیز بموافقت شیخ به حمام شد. چون درآمد شیخ گفت این حمام خوش هست؟ بومحمد گفت هست. گفت از چه خوش است؟ گفت از برای آنکِ شیخ اینجاست. شیخ گفت به ازین باید، گفت شیخ بفرماید شیخ گفت از بهر آنک با تو ایزاری و سطلی بیش نیست و آن نیز آنِ تونیست. محمد بن منور