ابوالقاسم فردوسی
پادشاهی بهرام گور
بخش ۴۵
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ازان پس به هرسو یکی نامه کرد به جایی که درویش بد جامه کرد بپرسید هرجا که بی رنج کیست به هرجای درویش و بی گنج کیست ز کار جهان یکسر آگه کنید دلم را سوی روشنی ره کنید بیامدش پاسخ ز هر کشوری ز هر نامداری و هر مهتری که آباد بینیم روی زمین به هرجای پیوسته شد آفرین مگر مرد درویش کز شهریار بنالد همی از بد روزگار که چون می گسارد توانگر همی به سر بر ز گل دارد افسر همی به آواز رامشگران می خورند چو ما مردمان را به کس نشمرند تهی دست بی رود و گل می خورد توانگر همانا ندارد خرد بخندید زان نامه بیدار شاه هیونی برافگند پویان به راه به نزدیک شنگل فرستاد کس چنین گفت کای شاه فریادرس ازان لوریان برگزین ده هزار نر و ماده بر زخم بربط سوار به ایران فرستش که رامشگری کند پیش هر کهتری بهتری چو برخواند آن نامه شنگل تمام گزین کرد زان لوریان به نام به ایران فرستاد نزدیک شاه چنان کان بود در خور نیک خواه چو لوری بیامد به درگاه شاه بفرمود تا برگشادند راه به هریک یکی گاو داد و خری ز لوری همی ساخت برزیگری همان نیز خروار گندم هزار بدیشان سپرد آنک بد پایدار بدان تا بورزد به گاو و به خر ز گندم کند تخم و آرد به بر کند پیش درویش رامشگری چو آزادگان را کند کهتری بشد لوری و گاو و گندم بخورد بیامد سر سال رخساره زرد بدو گفت شاه این نه کار تو بود پراگندن تخم و کشت و درود خری ماند اکنون بنه برنهید بسازید رود و بریشم دهید کنون لوری از پاک گفتار اوی همی گردد اندر جهان چاره جوی سگ و کبک بفزود بر گفت شاه شب و روز پویان به دزدی به راه ابوالقاسم فردوسی