هلالی جغتایی
مثنوی شاه و درویش
بخش ۳۱ - رفتن درویش به صحرا و ساکن شدنش در کوهی و منتظر بودنش به مقدم شاه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بود کوهی و بوالعجب کوهی کوه دردی و کان اندوهی تیغ بر فرق ماه و مهر زده سنگ بر شیشهٔ سپهر زده دل سختش به عاشقان در جنگ از پی جنگ دامنش پر سنگ تیغ او بس که خلق را کشته شده از کشته گرد او پشته در بهاران که سیل گلگون بود سیل او آب چشم پرخون بود گشت درویش با غم و اندوه به صد اندوه ساکن آن کوه هر گه از هجر یار نالیدی کوه از این نالهٔ زار نالیدی ناله برخواستی ز هر سنگی رفتی آن ناله تا به فرسنگی گریه چون کردی از سر اندوه دجلهٔ خون روان شدی از کوه کله کوه چشمه سار شدی دامن دشت لاله زار شدی بس که با آهوان قرار گرفت انس با وحش کوهسار گرفت آهوان رام او شدند همه او شبان گشت و آن گروه رمه هلالی جغتایی