کمال الدین اصفهانی
قصیده ها
شمارهٔ ۶۱ - وله یمدح المولی رکن الدّین صاعد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که از درّ درج مدحت تو عقد بر گردن جهان بستند بارگاه ترا قضا و قدر از نهم چرخ سایبان بستند چرخ را بر درت به میخ نیاز همچو شفشه بر آستان بستند بر عروسان نطق عقد گهر زان سر کلک درفشان بستند از تف خاطرت زخیط الشّمس تب گردوه بریسمان بستند چرخ چون جلوه گاه قدر تو شد تتقی از شفق برآن بستند از دو دست تو کان دو بحر آمد کان و دریا در دکان بستند نقشبندان فکر مدح ترا برفراز طراز جان بستند مسرعان ولایت علوی در سر کلک تو عنان بستند خوشه چینان خرمن ملکوت طرف از آن کلک غیب دان بستند از پی جلوه گاه دیدارت کلّۀ سبز آسمان بستند مهر مهر ترهر دهان که شکست میخ دندان بر آن دهان بستند جز بمدحت کسی زبان نگشاد که نه چون پسته اش زبان بستند انجم از بیم آتش قهرت آب در راه کهکشان بستند از نهیب نقابی از شب و روز بر رخ گردش زمان بستند چرخ و انجم ز شوق حضرت تو جان کمروار بر میان بستند دشمنانت ندانم از چه سبب کین تو در دل و روان بستند بهر دفع خیال تیغ تو آب در حوالی دیدگان بستند می ندانند کاخر از چه سبب بند بر پای آن جوان بستند سرفرازا بخدمت آوردم حسب حالی ردیف آن بستند کم از آن قطعه نیست اینکه ازو های و هویی در اصفهای بستند سرفرازا منجّمان بدروغ تهمتی بر ستارگان بستند اثر اندر حسود پیدا کرد آن سخن ها بر قران بستند برد آنرا که بردنی بد باد گر ز طوفان برو گمان بستند تا که گویند بهر مقدم گل کلّه از شاخ ارغوان بستند جاودان زی که دولت و عمرت با ابد عهد جاودان بستند بهر قربان عید خصم ترا اندرین کنج خاکدان بستند کمال الدین اصفهانی