کمال الدین اصفهانی
قصیده ها
شمارهٔ ۳۰ - و له ایضاً یمدحه حین وصول بشارة انصافه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بوی فصل بهار می آید آب با روی کار می آید غنچه های امید می شکفد گل دولت ببار می آید تازه و تر شکوفه های امل بر سر شاخسار می آید صورت کارها بنامیزد همه همچون نگار می آید در چمن لطف و نرمی گلبرگ عذر تیزیّ خار می آید عوض بادهای نوروزی کاروان تتار می آید دیدۀ ابر را بجای سرشک گوهر شاهوار می آید چمن از برگ و شاخ و ناله مرغ کز دل بیقرار می آید بست آذین و مطربان بنشاند که شه نوبهار می آید پای درخاک و تاج زر بر سر نرگس پر خمار می آید متمایل چو یار من سر مست بس خوش و شاد خوار می آید چشمها چار کرده بر ره دوست خیره از انتظار می آید شاخ چشم شکوفه بگشاده بسر رهگذار می آید دست یازید و سیم پیش آورد زآنکه وقت نثار می آید رعد چاوش وار مقرعه زن برق خنجر گزار می آید سرو آزاد دستها برهم راستی بنده وار می آید گر ندارد نشاط استقبال گل چه معنی سوار می آید جان همی پرورد صبا، پنداشت کز برآن نگار می آید خوابگه کرده بود در زلفش زان چنین مشکبار می آید این همه چیست؟ موکب عالی با هزار اعتبار می آید از دهان جهان بگوش دلم مژده وصل یار می آید هرچه در سرّ غیب تعبیه بود دم بدم آشکار می امد یزک نصرت و طلیعۀ فتح از یمین و یسار می آمد لشکر آرزو ز مکمن غیب یک بیک بر قطار می آید ترکتاز سپاه عیش و طرب بسر روزگار می آید در و دیوار شهر می گویند خواجه بس کامکار می آید لاله چون دشمنان صدر جهان خجل و شرمسار می آید خون دل در قرح همی بیند زان چنان دلفکار می آید آب هم رنگ اشک او دارد زین سبب خاکسار می آید گر چه از روزگار بر دل ما زخمها استوار می آید زین یکی خوشدلم که مولانا دو برفت و چهار می آمد لفظ جمع ار چه کرده ام واحد عذر را خواستار می آید کاندر آن حضرت ار چه بسیارند آن یکی در شمار می آید گر چه در خاطرم بدولت تو معنی صد هزار می آید بس کنم بس که در طریق سخن کوتهی اختیار می اید کمال الدین اصفهانی