کمال الدین اصفهانی
قصیده ها
شمارهٔ ۳ - و قال ایضایمدحه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای آفتاب ملک که تا دامن ابد بر تو مباد دست کسوف و زوال را فرزانه قطب دین که ببوسند خاک تو خورشید و مه ز یادت حسن و جمال را ز انجا که جلوه گاه عروسان طبع تست بربسته اند منظر و هم و خیال را لرزان چو شاخ بید برآرد سر از زمین گر هیبتت مثال دهد پور زال را خورشید افتتاح بخاک درت کند هرروز بامداد نکوییّ فال را زوبین آب داده کند دست هیبتت در حلق دشمنان تو آب زلال را برگردنش شکفته شود شاخ ارغوان از تیغ تو چو سبزه دمد بدسگال را بر پای اسبت ار بمثل دست یافتی برآفتاب فخر رسیدی هلال را سرتاسر وجود بیک ره فرو گرفت سیمرغ همّتت چو بگسترد بال را باشد همیشه کوفته و زرد روی زر از بس که خوار دارد جود تو مال را همچون کشف بسینه سراندر کشد اجل آنجا که نیزۀ تو برا فراخت یال را شد رنگ روی خصم شکسته ز گرز تو آن بد که بشکنند سرش روی مال را می جست چرخ پایۀ قدر تو، عقل گفت اولیتر آن بود که نجویی محال را جز خون خویشتن نخورد بدسگال تو گرزانک می بجوید چیزی حلال را دست گهرفشان تو گویی که در ازل شد آفریده بخشش وجود و نوال را فرسنگهای دور پذیره همی شوند عفوت گناه را و سخایت سؤال را بیمار کرد غیرت لطفت نسیم را خوش بوی کرد نفحۀ خلقت شمال را بس شاخ دولتا که برآرد فلک ز بیخ تا برکشد زمانه چو تو یک نهال را تا روی من بخاک درت یافت اتّصال تاریخ عمر کرده ام این اتّصال را در عرصۀ ثنای تو کانرا کرانه نیست گرچه فراخ یافت دعاگو مجال را تخفیف را نمود برین گونه اختصار تاره بخاطر تو نباشد ملال را دست سخن ز دامن مدح تو کوتهست خیره چرا دراز کنم قیل و قال را ؟ در حضرت تو عرض سخن ریزه کرده ام نز روی اعتداد ولی امتثال را عین الرّضای لطف تو می باید این زمان هم این نوشته راوهم این حسب حال را تا دامن قیامت ازین دولت و شکوه مصروف دار یا رب عین الکمال را عکسی ز فر پرتو سرسبزی تو باد سرسبزی که هست قرین ماه و سال را کمال الدین اصفهانی