ابوالقاسم فردوسی
پادشاهی اردشیر
بخش ۳
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به دل گفت موبد که بد روزگار که فرمان چنین آمد از شهریار همه مرگ راییم برنا و پیر ندارد پسر شهریار اردشیر گر او بی عدد سالیان بشمرد به دشمن رسد تخت چون بگذرد همان به کزین کار ناسودمند به مردی یکی کار سازم بلند ز کشتن رهانم مر این ماه را مگر زین پشیمان کنم شاه را هرانگه کزو بچه گردد جدا به جای آرم این گفتهٔ پادشا نه کاریست کز دل همی بگذرد خردمند باشم به از بی خرد بیاراست جایی به ایوان خویش که دارد ورا چون تن و جان خویش به زن گفت اگر هیچ باد هوا ببیند ورا من ندارم روا پس اندیشه کرد آنک دشمن بسیست گمان بد و نیک با هرکسیست یکی چاره سازم که بدگوی من نراند به زشت آب در جوی من به خانه شد و خایه ببرید پست برو داغ و دارو نهاد و ببست به خایه نمک بر پراگند زود به حقه در آگند بر سان دود هم اندر زمان حقه را مهر کرد بیامد خروشان و رخساره زرد چو آمد به نزدیک تخت بلند همان حقه بنهاد با مهر و بند چنین گفت با شاه کین زینهار سپارد به گنجور خود شهریار نوشته بر آن حقه تاریخ آن پدیدار کرده بن و بیخ آن ابوالقاسم فردوسی