ایرانشاه
کوش نامه
بخش ۲۱۸ - بهوش آمدن قباد و سرزنش سپاه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قباد سپهبد چو آمد بهوش برآورد با لشکر خویش جوش که برگاشتن روی بهر چرا؟ رها کرد بایست مرده مرا شما را بکوشید از بهر نام کز او شاد گشتی شه شادکام چه سازم بهانه کنون پیش شاه چو گوید چرا بازگشت آن سپاه مرا کاشک یکباره هوش از تنم برفتی چه سازم چه پاسخ کنم که مردن نکوتر ز ناکرده کار گذشتن چنین بر در شهریار سپه گفت کاین کار ما کرده ایم که زنده تو را بازپس برده ایم اگر شاه با ما کند آشتی وگرنه کجا راست پنداشتی یکایک بگوییم هر کس به شاه کز این بازگشتن تویی بیگناه چو بخشایش آرد، نورزد همی گنه سوی ما بازگردد همی اگر پهلوان تا سپیده دمان نرستی سواری ز کام و زبان به شمشیرمان کوش نگذاشتی سپه را به خاک اندر انباشتی همانا همان دوستر نزد شاه که زنده سوی وی رسد این سپاه دژم شد سپهبد ز گفتارشان وز آن ناسزاوار کردارشان دلش بود از آن بازگشتن دژم سپاهش رسیدند روز سوم به خون دست شسته دلیران همه وز اسبان دشمن گرفته رمه سر نامجویان به فتراک بر ز پیشش فگندند بر خاک بر یکایک بگفتندش از سر گذشت که کردند با لشکر چین به دشت بخندید و شد شادمانه دلش درخشان شد آن پژمریده گلش ایرانشاه