ایرانشاه
کوش نامه
بخش ۱۶۲ - پرورش فریدون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز فرزند چون خسته دل گشت باز سوی کوه شد سلکت سرافراز گرامی همی داشت او را سه سال چو شد هفت ساله برافراخت یال مر او را به دستور دانا سپرد که در دانش او بود با دستبرد نبشتن بیاموخت و خواندن نخست همی هر زمان دانشی باز جست به کوه اندر او را یکی تخت ساخت بسی مرد دانا سوی کوه تاخت یکی تخت پر مایه ی زرنگار سراسر بدان گوهر شاهوار بدان تخت شد مرد دانش پرست نگاریده گردون از آن سان که هست چنان کرد پیدا از آن ماه و مهر که گفتی بزیر آمده ست از سپهر پدید اندر او جای هر اختری ز هر دانشی در گشاده دری فریدون فرّخ درآمد به تخت همی دانشش آرزو کرد سخت در آن تخت پیوسته کردی نگاه بدانست از راز خورشید و ماه ز کردار مرّیخ تا مشتری شد آگاه از رنج و از داوری ز گردنده گردون جهان بر رسید که گفتی که گردون خود او آفرید به دانش چنان گشت کاندر زمان نماندی بر او هیچ کاری نهان شب تیره گون با بزرگان به دشت بگفتی که از شب چه مایه گذشت جهاندیده بگشاد راز از نهفت که آن تخت و آن طاق رازی ست، گفت سخن راز شد در میان گروه به کار فریدون و آن گاه و کوه چنین گفت هرکس ز مردان مرد که از گاو بر مایه او شیر خورد سخن گر تو از عام خواهی شنود ندانی شنودن بدان سان که بود همی «شیر» دانش نماید به راز همان «گاه» را «گاو» گویند باز فریدون از آن گاه دانش گشاد که برماین آن را به دانش نهاد دگر هرکه را دانش آمد به دست بگوید که بر گاه خسرو نشست به دانش چنان بُد فریدون گرد که او مردمان را چو گاوان شمرد ز مردم به دانش فزون داشت دست چنان شد که بر گاو و مردم نشست چنین است گفتار این پهلوی به دانش توان یافت گر بشنوی ایرانشاه