ایرانشاه
کوش نامه
بخش ۱۳۰ - نامه کردن کوش به سوی ضحّاک و دادن خبر مرگ بهک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فرستاد نامه به ضحاک شاه که چو من بدین جا کشیدم سپاه به فرّ شهنشاه گیتی خدای ز دشمن سواری ندیدم بجای ز دارای ماچین رسید آن گزند که بر لشکر ما شکن برفگند نهان سر یکی کرد با دشمنان به دریا گذر دادشان چون زنان چو این را به نزدیک ما شد درست بدو نامه کردم بخوبی نخست بخواندمش پیشم، نیامد ز راه ز دریا بدان سر کشیدم سپاه یله کرد جای و سپه برگرفت ز کیماک بر راه تبّت برفت به نزدیک تبّت رسیدم بدوی براندم ز خون دلیرانش جوی به دو نیمه او را فگندم به خاک ز سمّ سمندم تنش گشت چاک همه دشمن شاه بادا چنین به فرّ وی آباد روی زمین سپاهی نشاندم به دریا کنار که مرغ اندر آن ره نیابد گذار اگر دشمن آید به زنهار شاه گر از تنگی و بند یابد پناه .............................. .............................. وز آن جا سوی شهر خمدان کشید سپه صد هزار از یلان برگزید یکی مرد را داد شاور به نام دلیری هشیوار با رای و کام به دریا فرستاد و اندرز کرد مر او را سپهدار آن مرز کرد ایرانشاه