ایرانشاه
کوش نامه
بخش ۴۹ - سوگ نیواسب در چین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وز آن روی لشکر چو آمد به چین یکایک نهادند سر بر زمین که شاها ز دوزخ یکی دیو رست بیامد همه سروران را بکشت هر آن کس که از ما مر او را بدید دلش بی گمان ز تن برپرید که رویش یکی هول بُد جانگزای ز بیمش همی سست شد دست و پای نه شمشیر برّان بر او کرد کار نه تیر و نه زوبین زهرآبدار ز گفتارشان شاه چین شد دژم برآمد همه شهر و برزن بهم خروش آمد از کوی، وز بارگاه به درگاه شاه آمد از چین سپاه بپرسیدشان خسرو سرکشان که این دیو دوزخ چه دارد نشان؟ چنین گفت گوینده را دیو زوش همانا که از پیل بستد دو گوش بگسترد بر روی پهن و دراز لبانش هیون داد و دندان گراز دو دندان پیشین چو دندان پیل رخان تیره و دیدگان همچو نیل بدو تاخت نیواسب مانند کوه ندیدندش دیگر به پیش گروه از ایشان چو بشنید سالار چین ز تخت اندر آمد نگون بر زمین به بر جامه ی خسروی چاک زد ز سر تاج بگرفت و بر خاک زد بگسترد خاکستر و بر نشست همی زد ز دردش به سر بر دو دست غریوان و زاری کنان روز و شب همی بود یک هفته بسته دو لب خروش زنان شبستان شاه جهان کرد گریان ز ماهی به ماه به فندق گل سرخ کرده فگار ز شنگرف بر عاج کرده نگار فگنده همه شاخ سنبل ز پای گرفته همه مشک تبّت سرای ز نرگس رسیده صدف را ستم ز مرجان کشیده به لؤلؤ بقم کشیده در ایوان و درگاه شاه پرستنده طوقی ز قیر سیاه به دنبال و گیسو کدام اسب بود؟ که سوگ سرافراز نیواسب بود خیالی شد از درد او شاه چین نیاسود و ننهاد سر بر زمین همانا چنین است درد جگر جگر کرد دانند، نام پسر همی درد بر دل گذارد همی جهان رنجها را سر آرد همی مگر درد فرزند هرک آزمود خنک آن که فرزندش از بُن نبود ایرانشاه