خواجه عبدالله
طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات
بخش ۱۰۴ - و من طبقة الخامسه بوالعباس دینوری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
«نام وی احمدبن محمد است» با یوسف حسین رازی و عبداللّه حداد و جریری، و ابن عطا و رویم٭ دیده بود، وی نیکو طریقت بود با استقامت، در نشاپور بوده و وعظ گفته بنشاپور، و سخن گفته، ور زبان معرفت به نیکوتر سخن. از نشاپور برفت بترمذ آمد، خواجه محمد حامد واشگردی شاگرد بوبکر وراق٭ پذیرهٔ وی آمد، و بوسه بر رکاب وی داد، شاگردان وی آنرا! خوش نیامد از رشک ویرا گفتند: که تو آن چرا کردی؟ گفت: من شنوده ام کی او خداوند من چون نیکو بستاید و بوالعباس بسمرقند رفت و آنجا نماند در سنه اربعین و ثلثمائه این بوالعباس گفته: من عطش الی حال دهش فیه، فاذا وصل الیه لم یستقر فیه. شیخ الاسلام گفت که هرکه با او نزدیکتر، درو حیران تر، واسطی٭ آن سخن او بپسندید. هم این بوالعباس را گفتند: کی اللّه را به چه بشناختی؟ گفت: بدانج نشناختم یعنی بعجز معترفم. و هم وی گفت: ادنی الذکران ینسی مادونه و نهایة الذکران یغیب الذکر فی الذکر و یستغرق بمذکور عن الرجوع الی مقام الذکر و هذا حال فناء الغنا شیخ الاسلام گفت کی: خواجه عبدالله