خواجه عبدالله
طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات
بخش ۸۹ - بوبکر کسائی دینوری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از قهستان عراق بود بدینور، مردی بود بزرگ، از قدمان اصحاب جنید، و اقران وی، او را ریاضتست بسیار و سفرهای معروف. جنید گوید: ارنه ابوبکر کسائی ایذ، من در عراق نبیند، جنید را باو مکاتبات است ورسایل نیکو، پیش از جنید برفت از دنیا از دنیا. از جنید هزار مسأله پرسیده بود، و همه جواب داده و باوی فرستاده، ویرا وقت نزدیک آمد، آنرا پیش خواست و همه بشست. خبر وفات وی بجنید رسید، جنید گفت: که کاشک وی آن مسالتها که از من پرسیده بود بشستید. گفتند: که او آنرا بشسته است جنید شاد گشت. شیخ الاسلام گفت: جنید نه ازان می ترسید که آن بدست عام افتد یا بدست سلطان. ازان می ترسید کی بدست صوفیان افتد، و ازان بازار فرا سازند یعنی بقبول جستن و سخن گفتن که از هزار صوفی یک عالم بود، صوفی را آن تمام بود که می شنود و می داند، ازین قوم دل فصیح بود نه زبان. شیخ الاسلام گفت: که رویم٭ گفت: که چون حال از مرد باز ستانند و مقال بگذارند، ویرا هلاک کردند. شیخ الاسلام گفت: که بوالخیر عسقلانی گوید: که بوبکر کسایی دینوری در خواب شدی از صدر او قرآن خواندن می شنیدندی. خواجه عبدالله